RiseOfSaSaj

فصل دوم : کار و کاریابی...

RiseOfSaSaj

فصل دوم : کار و کاریابی...

آزمون پتروشیمی جم خیلی پیچیده شده:

آزمون یه هفته افتاده اونورتر یعنی 15 یا 16 آذر!

حوزه شیراز رو به بوشهر و تهران اضافه کردند که این عالیه و من هم توی سایت حوزم رو از بوشهر به شیراز تغییر دادم.احتمالا دلیل این کار تعداد فوق العاده بالای داوطلبان بوده.

یه بدبختی بزرگی که من دارم اینه که قراره 9 آذر عسلویه باشم و یه چند روزی اونجا توی یه پروژه یکی دو هفته ای کار کنم.دلم می خواد که نرم چون میشینم خونه و درس میخونم ولی اگه رفتم سر پروژه دیگه از درس و مشق میفتم.از طرفی هم قول دادم...!

از همه طرف استرس به آدم وارد میشه...خدایا خودت عاقبت ما رو ختم به خیر کن...

  • Sa Saj

در اینکه فازم با خودم معلوم نیست شکی نیست.یه روز اینقدر با انگیزه ام که هیچی نمیتونه جلوم رو بگیره و روز بعدش حال هیچ کاری رو ندارم.البته هر چی جلوتر میرم و به روز امتحان نزدیک تر میشم بهتر میشم.یاد این آهنگ مسعود صادقلو افتادم :

وای یه روز صفری یه روز صد♪♪
دلم از دست تو دق کرد مگه جنگه
♫های نمیدونی چی میخوای♪♪
همش میری نمیای چی بگم بهت


شرایط آزمون پتروشیمی جم یه خورده تغییر کرده.اول اینکه خانم ها هم میتونن توی آزمون حتی در رشته های فنی شرکت کنن و این باعث میشه تعداد داوطلبان بیشتر بشه.دوم اینکه سهمیه داوطلبان بومی کارشناسی و ارشد یه حالتی شده که به نظر من اصلا به نفع بومی ها نیست.به هر حال من همچنان این چند روز باقیمانده رو بهتر از گذشته پیش میبرم و خودم رو به دست سرنوشت میسپارم . تصمیم گرفتم هر چی پیش رفتم رو همین جا بنویسم :


استاتیک : 14 قسمت هست.

تا الان قسمت های 1 الی 3 خوندم(28 آبان 1397)-همین امروز درس 4 هم خوانده شد.

درس 5 خوانده شد(28 آبان 1397)

و ...

مقاومت مصالح(مکانیک مواد جامد) : کلا 8 قسمت هست.

تا الان فقط قسمت 1 رو خوندم(28 آبان 1397)-قسمت 2 و 3 و 4 هم در همین روز خوانده شد.

بقیه قسمت ها رو هم به صورت فوق سریع خوندم.قسمت های زیادی رو هم حذف کردم و اصلا نرفتم سراغشون.از الان به بعد فقط با مثال های متنوع و پرتکرار مکانیک جامدات رو دوره خواهم کرد.احتمالا از این درس 9 سوال مطرح میشه و من با احتساب نمره منفی ، حداقل باید به 5 سوال پاسخ بدم.ولی چه میشه اگه بتونم همشو پاسخ بدم :)


ترمودینامیک : خیلی مطالبش زیاده و احتمالا پراکنده بخونم ولی هر مطلبی خوندم اینجا می نویسم.

تا جایی که میشد خوندم


مکانیک سیالات : کلا 7 قسمت هست.

تا الان قسمت های 1 و 2 رو خوندم(28 آبان 97)

قسمت 3 خوانده شد(29 آبان 97)

قسمت 4 خوانده شد(01 آبان 97)

و ...


انتقال حرارت : 8 قسمت هست.اول تصمیم گرفته بودم هیچی نخونم ولی الان تصمیم گرفتم به صورت خیلی خلاصه یه نگاهی بهش بندازم.

تا جایی که میشد خوندم

دینامیک و ارتعاشات : کلا بی خیالش :)


ادبیات : فقط لغات و تاریخ ادبیات رو به صورت پراکنده می خونم.


هوش : 633 سوال هوش هست که باید همشو یاد بگیرم.

تا سوال 22 پیش رفتم(28 آبان 97)-همین روز تا سوال 54 خوندم.

و...

کامپیوتر : کلا 900 سوال هست که باید همشو بخونم.

تا سوال 206 پیش رفتم(28 آبان 97)-همین روز تا سوال 342 پیش رفتم.

و.....

زبان : پراکنده یه سری لغات دبیرستان رو مرور می کنم.


حوصله پرکردنش رو با جزییات نداشتم.دیگه هر چی خدا بخواد.ما تلاشمون رو میکنیم.

  • Sa Saj
دو تا عشق زمینی دارم.یکی بارون ، یکی دریا!
البته ستاره ها رو هم خیلی دوس دارم.همیشه دوست داشتم یه زن بگیرم که اسمش ستاره باشه بعد یه زن دیگه هم بگیرم که اونم اسمش ستاره باشه بعد بشینم صبح تا شب جنگ ستارگان ببینم...میدونم...خیلی بی مزه بود.الکی بخند یه کم دلم خوش شه :)
دو سالی میشه که شیراز زندگی می کنم ولی تا حالا ندیده بودم اینقدر بارون بباره.این دو سه روز خیلی خوب بود.امیدوارم بارش امسال کم آبی های چند سال گذشته رو از یادمون ببره.شنیدم بوشهر از شیراز هم بیشتر بارون زده.
خدایا بذار همینجور بزنه شاید یه کم لجن روحمون تمیز شه...

  • Sa Saj
همین الان مامور پست قطعاتی که برای تعمیر لپ تاپم سفارش داده بودم رو آورد.اول اینکه واقعا از شرکت کامپیوتری افق ممنونم که این قدر سریع قطعات رو برام فرستاد.بسته بندی هم خوب و ایمن بود و معلوم بود ضرباتی که به کارتن وارد شده از طرف کارکنان زحمت کش پست هست.قیمت ها هم خیلی بهتر از بازار شیراز بود.یعنی واقعا اگه آدم ندونه چی به چیه این مغازه های بازار جیبتو کاملا خالی میکنن.مثلا یکی از اقلامی که سفارش دادم کیبورد بود.توی بازار بهم گفتن 180 الی 200 هزار تومن و احتمالا حداقل 30 تومن هم ازم میگیرن واسه باز کردن و جا انداختن کیبورد.الان من 130 هزار تومن دادم واسه کیبورد و خودم که یه ذره الکترونیک بلدم راحت جاش انداختم.باور کنید باتری 150 تومنی رو به من گفت 200 !!! آخه انصافتون کجا رفته؟مگه ما اسکلیم؟نمیدونم شاید هستیم...
خلاصه الان لپ تاپم نصفش نو شده.الان یه ذوق درونی خاصی دارم که نمیتونم توصیف کنم...چیه؟...خوب من خیلی به لپ تاپم وابسته ام.بنده خدا از سال 91 تا الان که نیمه دوم سال 97 هستیم داره برام زحمت میکشه.البته سیستمش هم خیلی پایین نیستا!هر چی باشه Corei7 هست.دیگه نوش گیر نمیاد.شاید دست دومش هم گیر نیاد.
(Asus N55sl)

  • Sa Saj
همین اول کار اینو بگم که میدونم توی عنوان این پست ، عبارت چند روز با واژه ابد در تناقض هست!...آغا دلم خواست...!دوست داشتم از تناقض استفاده کنم.حرفیه؟!!!
امروز اصلا اعصاب ندارم.این سه روز که به اصطلاح میخواستم مطالعه کنم اصلا خوب نبودم.همین الان یه تغییراتی توی برنامه مطالعاتیم دادم و یه چیزهایی رو اضافه و کم کردم و یه برنامه 15 روزه دیگه جای اون برنامه 20 روزه تنظیم کردم.امروز اصلا حال و حوصله درس خوندن ندارم.یه کارایی هم دارم که باید عصر انجام بدم.قراره واسه یه بنده خدایی که عسلویه کار میکنه یه لوستر بخرم و بفرستم بوشهر.حالا تو این بدبختیا این هم وقت گیر آورده.من پول ندارم یه تیشرت واسه خودم بخرم اینا واسه خونشون لوستر میخرن.
یکی دو ساعت دیگه بابا و مامان میرن مشهد و من چند روزی تنهام.اعصابم که یه خورده اومد سر جاش دوباره شروع می کنم به درس خوندن.البته نه به شیوه قبل ، مثل آدم.این چند روز خودم رو توی خونه حبس می کنم و درس میکنم.
امیدوارم بتونم فردا صبح با قدرت خیلی بیشتری شروع کنم وگرنه نرم امتحان بدم سنگین ترم.نمیدونم چرا اراده و انگیزم اینقدر کم و زیاد میشه؟!!!
  • Sa Saj

گاهی که همه چیز رو فراموش میکنی ، در حقیقت فراموش نکردی!درست تر اینه که بگی باهاش کنار اومدی یا حتی شاید کنار هم نیومده باشی!نمیدونم...

درست لحظه ای که تصمیم میگیری زندگیت رو بسازی چند تا زخم کهنه سر باز میکنن و حالتو میگیرن...

حالا ممکنه یا خودت با زخم ها ور بری و تازشون کنی یا خود به خود این اتفاق بیفته.شاید هم خود زخم نخواد که صاحبش راحت باشه...

یه دیدار ، یه پیام ، یه اس ام اس ، یه فیلم ، یه عکس یا هر چیزی میتونه تمام فکر تو رو به هم بریزه و بره...خدا لعنتت کنه زندگی...

روز اول خیلی خوب نبودم.ادبیات و استاتیک یه چیزایی خوندم ولی مقاومت رو تقریبا گند زدم.صبح هم که جمعه اس و کتابخونه تعطیله.قبلنا فکر میکردم کتابخونه فقط مال آدم هایی هست که خونشون شلوغه و از سر و صدا نمیتونن درس بخونن ولی الان معتقدم آدم حداقل یه صبح تا ظهر یا یه ظهر تا عصر رو باید توی کتابخونه سپری کنه . خواهرم دو ساعت پیش با اتوبوس رفت اصفهان و دوباره اتاقم کاملا مال خودم شد.صبح مرتبش میکنم و شدیدا میچسبم به درس و کتابم.راستش هر جور حساب کتاب میکنم میبینم نمیتونم خودم رو حتی نزدیک به قبولی در آزمون برسونم.اما نمیخوام دست روی دست بذارم . همچنان منتظر معجزه میشینم و حس میکنم معجزه فقط برای آدم هایی رقم میخوره که نهایت تلاششون رو بکنن...

  • Sa Saj

استاتیک(Statics) یکی از پایه ای ترین علوم مهندسی مکانیک هست و در مورد وضعیت تعادل اجسام مختلف صحبت میکنه.علم استاتیک کاری به شکستگی و تغییرشکل (Deformation) جسم نداره واصولا جسم رو به صورت Rigid Body (جسمی که تحت اثر نیروهای وارده به اون تغییر شکل نمیده) بررسی میکنه.

با توجه به اینکه خودم فارغ التحصیل شدم میتونم پیشنهاداتی رو برای مطالعه درس استاتیک به کسایی که تازه وارد حوزه فیزیک و مکانیک شدن عرض کنم.

اول اینکه درس استاتیک با خیلی از رشته ها مثل مهندسی عمران ، مهندسی هوافضا ، مهندسی مکانیک و ... درگیر هست.حتی معماران هم درسی به نام ایستایی پاس میکنن که همون ساده شده درس استاتیک هست.

دوم اینکه توی دوران دانشگاه چون درس استاتیک در ترم دو ارائه میشه و هنوز دانشجو به مطالعه کتابهاش عادت نکرده خیلی سردرگم و دلسرد میشه و این طبیعیه ولی شما نباید دلسرد بشید.شاید استاتیک درس خیلی خشک و بی روحی باشه ولی در دروس آینده خیلی خیلی میتونه کمکتون کنه و به جرات میگم اگه توی ریاضیات و استاتیک همین ترم های اول قوی بشید همیشه از بچه های دیگه چندین قدم جلوتر هستید.

سوم اینکه توی دانشگاه استاتیک رو با یه استاد خوب بردارید و سریعا یه کتاب مرجع انگلیسی زبان بخرید.اگر هم زبانتون خوب نیس نگران نباشید چون متون علمی ساده تر از اون چیزی هستند که فکرشو میکنید.حالا فارسی هم خریدید اشکال نداره ولی حداقل از یه مترجم خوب بگیرید.کتاب استاتیک مریام بهترین مرجع برای بچه های مکانیک هست.

چهارم اینکه سعی کنید حل المسائل رو به صورت PDF داشته باشید و نه کتاب که همیشه دم دستتون نباشه.دقت کنید که همه حل المسائل ها اشتباه زیاد دارن. کلا خیلی کم بهش مراجعه کنید.سعی کنید چندین روز با مسائل سر و کله بزنید.

پنجم اینکه سوالات آزمون های استخدامی و کنکور ارشد با سوالات کتاب های مرجع خیلی فرق دارند.شما باید یه کتاب تست خیلی خوب در سال آخر دانشجوییتون بخرید و بخونید و سرعت عملتون رو بالا ببرید.من خودم فعلا کتاب استاتیک پوران پژوهش رو میخونم که به نظرم کتاب خیلی خوبیه.حالا آزمون های استخدامی بعدی سراغ کتاب مدرسان شریف هم میرم.انگار از همین الان میدونم پتروشیمی جم قبول نمیشم:)))))))))

ششم اینکه استاتیک مفاهیم خیلی کمی رو در بر میگیره اما با همین چند تا اصل و فرمول ساده میشه سوالایی درآورد که بابای آدم بسوزه!قوی بودن توی استاتیک به این بستگی داره که شما چند مسئله رو تونستید تمرین کنید و یاد بگیرید.هر چقدر بیشتر بهتر!استاتیک یعنی حل مسئله وگرنه همه میدونن زیگما نیرو در راستاهای مختلف اگه صفر باشه یعنی جسم تعادل داره!!!البته زیگمای گشتاورها در راستاهای مختلف هم فراموش نشه :)

ادامه دارد...


  • Sa Saj
آزمون داریم چه آزمونی!
خوب بعد از مدت ها یه آگهی استخدامی خوب دیدیم.دعوت به همکاری شرکت توسعه پلیمر پادجم!
اول اینکه چون خودم بچه منطقه هستم به اطلاع برسونم که پادجم از زیرمجموعه های پتروشیمی جم هست که از لحاظ درآمد ، حقوق کارکنان و مزایایی مثل پرواز توی منطقه ویژه بهترینه که البته پتروشیمی آریاساسول به نظرم رتبه دوم رو از این نظر داره.
تنها حسرتم اینه که کاش این مدت خودم رو سفت و سخت برای آزمون ها آماده کرده بودم.از بس شل کن و سفت کن درآوردم دیگه عقب موندم.
متاسفانه فرصت باقیمانده تا آزمون خیلی کمه و من به خودم قول دادم که این فرصت رو به راحتی از دست ندم.پس یه برنامه ریزی میکنم و این چند روز با تمام قدرت و انرژی خودم رو برای آزمون آماده میکنم.

برنامه ریزی :
20 روز بیشتر تا برگزاری آزمون نمونده.تو این مدت کم نمیشه از صفر تا صد خوند!ولی تا جایی که میتونم دروس رو پیش میبرم و تست میزنم.

دروس عمومی :
هر درس برای یک روز و این ترتیب به صورت پریودیک تکرار میشه :
روز اول : هوش
روز دوم : زبان و ادبیات فارسی
روز سوم : کامپیوتر و ICDL

دروس تخصصی :
دروس تخصصی هم به صورت پریودیک تکرار میشه
روز اول : استاتیک و مکانیک جامدات
روز دوم : ترمودینامیک و مکانیک سیالات

صبح ساعت 7 از خواب بیدار میشم و تا شب فقط و فقط و فقط مطالعه میکنم.بعضی روزها هم واسه تنوع میرم کتابخونه درس میخونم.سعی هم میکنم با ماشین برم که وقت زیادی تلف نشه ولی بعضی روزها پیاده روی هم لازمه!این دو سه روز هم که تعطیله باید خونه درس بخونم.شنبه میرم کتابخونه و میترکونم.
دروس زبان عمومی ، انتقال حرارت ، دینامیک و ارتعاشات رو به علت کمبود وقت نمیخونم البته زبانم بد نیست و امیدوارم بتونم درصد خوبی توی این درس کسب کنم.

پذیرش برای رشته کارشناسی و کارشناسی ارشد مهندسی مکانیک : 30 نفر (تخمین میزنم تعداد شرکت کننده ها در رشته مهندسی مکانیک حدود 3000نفر باشن)
یعنی از هر 100 نفر 1 نفر در نهایت قبول میشه و چون احتمالا سه برابر ظرفیت به مصاحبه دعوت میشن یعنی از هر 100 نفر 3 نفر میرن واسه مصاحبه.اگه خوش بین باشی قبول شدن خییییییییییلی هم چیز بعیدی نیست :)
امروز یکی دو تا کار کوچولو دارم و از فردا صبح ماجرای 20 روز مطالعه شبانه روزی برای آزمون استخدامی پتروشیمی جم شروع میشه...


  • Sa Saj

امسال قبل از تولدم حس خوبی نداشتم.حس پوچی ، حس بدشانسی ، حس منزوی شدن ، حس حقارت و کلی احساسات منفی دیگه همراهم بود.اون روز من و خواهرم شادی (که ترم اول دانشجوی تربیت معلم اصفهان هست و سه روزی هست که از اصفهان برگشته به شیراز ) و صادق پسرعمم و همسرش ریحانه رفتیم که مثلا خرید کنیم.آخرش هم چیز خاصی نخریدیم و رفتیم سمت خونه صادق اینا.سر کوچشون پارک کردیم و شادی و ریحانه رفتن خونه و من و صادق رفتیم میوه فروشی و سوپری که یه کم خرید کنیم.

وارد خونشون که شدم اول همه چیز تاریک بود و سکوت هم بود اما یهو با صدای بوووم چند تا فشفشه روشن شد و .... توللللدت مُ.....باااااا....رَک...

خیلی خوشحال شدم اصلا انتظارشو نداشتم.اون شب ۱۳ آبان بود و من تولدم ۱۴ آبان بود.خودمونیما یهو خیلی بزرگ شدم.۲۵ سالگیم رو با شمع دود کردمو رفتم توی ۲۶ سالگی.به نظر خودم خیلی با گذشته هام فرق کردم مخصوصا بعد از خدمت...بگذریم...

اون شب چهار نفری کلی عکس گرفتیم و رقصیدیم و کیک خوردیم و خوش گذروندیم...

واقعا بهترین دوستای زندگیم صادق و ریحانه هستن.کل دوران خدمتم که هر روز مزاحمشون بودم.چون اون موقع خونه خودمون بوشهر بود و خونه صادق اینا شیراز و محل خدمتم هم که شیراز...

من و صادق از وقتی خیلی بچه بودیم بهترین دوستای هم بودیم.باور نمیکنید واسه اینکه چند ساعت توی بچگی با هم باشیم چه کارایی که نمیکردیم‌.صادق از من یک سال و نیم کوچیکتره ولی خوب قیافه مردونه تر و بزرگ تری داره.شاید بعدا یکی دو تا عکس تولدم رو گذاشتم.

فعلا لپ تاپم خراب شده و احتمالا کلی خرج روی دستم بذاره.برآورد خودم حدود ۴۵۰ تومنه.

خیلی امید دارم توی ۲۶ سالگیم اتفاقایی که منتظرشون هستم بیفته.احساسم بهم میگه اگه تلاش کنم خیلی زودتر از اون چیزی که فکرشو میکنم به اهدافم میرسم.

باید زودتر لپ تاپم رو درست کنم و شروع کنم به درس خوندن.اخباری به دستم رسیده که یه آزمون استخدامی فوق العاده جالب و البته پر رقابت به زودی برگزار میشه...البته فعلا در حد یه شایعه اس...اگه بخواد خبری بشه همین هفته یا هفته آینده انجام میشه.

فرصتم خیلی کمه سریع باید کارها رو ردیف کنم...

تعمیرلپ تاپ و یکی دو تا کار بانکی تو اولویت هستن و بعد هم صبح تا شب  درس و درس و درس...

  • Sa Saj

رفتم عسلویه.اونجا به چند تا از دوستام سر زدم.دقیقا نمیدونستم واسه چی رفتم ولی زده بودم به سیم آخر.حاضر بودم همه کار کنم.یکی از دوستام شماره یه بنده خدایی رو بهم داد و رفتم پیشش.بهش گفتم هر کاری باشه میکنم.بهم گفت یه پروژه چهل روزه قراره توی پتروشیمی زاگرس انجام بشه.میتونم اونجا به عنوان کارگر ساده اسمتو بنویسم.گفتم دستت درد نکنه خیلی هم خوبه.یه لباس کار و کفش ایمنی  و دستکش و عینک ایمنی و چند تا ماسک سفید و یه کمربند کار در ارتفاع بهم دادن و به یه کارگر که از چند روز قبل توی پروژه کار میکرد زنگ زدن که بیاد و من رو ببره سر پروژه.چشمتون روز بد نبینه رفتیم بالای یه برج بلند با ۱۰۰ تا پله فلزی بلند و وحشتناک.اسمش Cooling Tower یا برج خنک کننده بود.یه طرف برج داربست بسته بودن و کارگرا داشتن با پیکور بتن اون قسمت رو تخریب میکردن.واقعا فکر نمیکردم اینقدر سخت باشه.ماسک و کلاه و کمربند و دیگر وسایل ضروری رو پوشیدم و از داربست یه خورده رفتم پایین و روی داربست که یه تخته هم روش بود ایستادم و با پیکور شروع کردم به تخریب.پیکور وسیله ای برقی هست که یه میله داره و با فشار دادن به زمین یا دیوار شروع به زدن ضربه به دیوار و طبق قانون سوم نیوتن زدن ضربه به بدن شخص کارگر میکنه.ساعت کاری از ۷ صبح شروع میشد و تا ۷ شب ادامه داشت.اینقدر دو سه روز اول خاک و سیمان رفت توی گوش و بینی و حلقم که واقعا داشتم نابود میشدم ولی دیگه عادت کردم.عادت کردم به گرما و شرجی و آفتاب وحشتناک.عادت کردم به اینکه با دستای خاکی میان وعده و میوه بخورم.عادت کردم به زود خوابیدن و زود بیدار شدن.یه جورایی شدم آدم آهنی که فقط کار میکنه و میخوره و شب یه حموم و لباس شستن و بعدش هم خواب تا صبح فرداش ساعت شش که سرویس میومد...

روز هشتم سرکارگر گفت سه نفر باید از پروژه برن و اسم سه نفر که باید پروژه رو ترک میکردن اعلام کرد.سه تاشون در حد گریه پیش رفتن.یکیشون میگفت من جواب زن و بچمو چی بدم.شما به من گفته بودید پروژه چهل روزه ولی الان هنوز ۱۰ روز هم نشده.همون موقع من داشتم به این فکر میکردم که این کارگری واسه من چه فایده داره؟

رفتم پیش همون کارگر و بهش گفتم خوب میری جای دیگه کار میکنی نگران نباش.گفت تو نمیدونی اگه آخر ماه سه میلیون توی حسابم نباشه چه بلایی سر من و زن و بچم میاد.واقعا بغض توی چشاش بود.الکی گفتم نگران نباش رئیس پروژه دوستمه و عصر باهاش صحبت میکنم حتما نگهت میداره.نیم ساعت بعدش رفتم دفتر مسئول پروژه و گفتم لطفا اسم منو به جای آقای فلانی که اخراج کرده بودید رد کنید و ایشون رو نگه دارید.گفت مگه خل شدی؟گفتم نه راستش من لیسانس مهندسی مکانیک دارم و کار خوب مهندسی برام پیدا شده.البته دروغ گفتم چون کار پیدا نکرده بودم.خیلی تعجب کرد که تا حالا نگفته بودم لیسانس دارم.همون قبل از ظهر از پتروشیمی و خوابگاه تسویه کردم و اتوبوس گرفتم و دیشب دیر موقع رسیدم شیراز.

‌تجربه خیلی سخت ولی جالبی بود.از لحاظ خوراک و خوابگاه همه چیز عالی بود ولی کارش واقعا سخت و خطرناک و ساعات کاریش هم فاجعه بود.هشت روز توی پتروشیمی بودم و احتمالا هفت روز کار رو باهام حساب کنن.روزی ۱۲۰ هزارتومن که برای هفت روز میشه ۸۴۰ هزار تومان!واقعا واسه کاری که هر لحظه خطر سقوط از ارتفاع داره میرزه؟

گفتن بعد از اتمام پروژه حقوقم رو میریزن به حسابم.بخوره تو سرشون.پول خون کارگر بدبخت رو چه ارزون میخرن...

  • Sa Saj