RiseOfSaSaj

فصل دوم : کار و کاریابی...

RiseOfSaSaj

فصل دوم : کار و کاریابی...

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

دارم میرم تهران برای یه کار مهم.اتوبوسم یک ساعت دیگه حرکت میکنه...یه جورایی مثه این میمونه که با یه چاقوی میوه خوری بخوام یه فیل رو بکُشم...

برام دعا کنید...آخ که اگه بشه چی میشه...خدایا کمکم کن...

بعد که برگشتم در مورد سفرم مینویسم


  • Sa Saj
یه تجربه جالب دو روزه...
پریروز همینجور نشسته بودم و داشتم با گوشیم ور میرفتتم که دیدم یه شماره ناشناس عجیب غریب بهم زنگ میزنه.برداشتم و سلام کردم.صدای یه مرد جوون بود با ته لهجه ی جنوبی.مؤدبانه سلام و احوالپرسی کرد و گفت از شرکت اویکو زنگ میزنم و شما توی سایت ما برای آگهی استخدام ثبت نام کرده بودید.منم که توی هر سایتی که فکرشو بکنید ثبت نام کرده بودم گفتم بله.گفت برای یک نفر دیگه از رشته مهندسی مکانیک برای مصاحبه ظرفیت داریم.مایلید اسمتون رو بنویسم؟منم سریع گفتم معلومه که مایلم(زمان تماس ساعت شش بعد از ظهر بود)
گفت ساعت یک ظهر فردا بیا بندرعباس برای مصاحبه.گفتم فردااااااااا؟!!!!!
خلاصه بعد از قطع شدن تماس به فکر فرو رفتم که آیا برم یا نه؟!اصلا برای مصاحبه آماده نبودم و اگه هم میخواستم برم باید دو سه ساعت بعد از تماس حرکت میکردم چون تا بندرعباس حدود هشت ساعت راه هست.
توکل کردم و سریع یه بلیط اتوبوس واسه ساعت 22:30 گرفتم.
توی اتوبوس با یکی از دوستای شاغل در یکی از پتروشیمی های منطقه عسلویه تلفنی صحبت کردم و آمار شرکت اویکو رو گرفتم.میگفت خیلی شرکت بزرگ و معتبری هست و همه جای ایران پروژه داره.وقتی تلفن رو قطع کردم آقایی که کنارم نشسته بود گفت واسه مصاحبه اویکو میری؟گفتم آره.گفت منم دارم میرم همونجا و ساعت هشت صبح باید اونجا باشم.یه مرد حدودا ۳۰ ساله به نام قاسم که متأهل بود و دو تا پسر کوچولو داشت.ادامه سفر من هر لحظه و هر جا با قاسم بود...
صبح زود رسیدیم اون دانشگاهی که قرار بود اونجا مصاحبه برگزار بشه.مصاحبه کننده ها هم نیم ساعت بعد از ما با یونیفرم های شرکت نفت اومدن.همه رفتیم توی یه سالن پر از صندلی نشستیم.من بهشون گفتم ساعت یک و نیم ظهر مصاحبه دارم گفت اشکال نداره برو داخل سالن بشین شاید زودتر کارت انجام شد.خلاصه اونجا که بودیم کلی فرم و مشخصات رو تکمیل کردیم و تحویل دادیم.از چندین رشته اونجا زیاد بود.مهندسی شیمی ، مهندسی نفت ، مهندسی برق و ابزار دقیق و مهندسی مکانیک از غالب ترین رشته ها بودن که البته مهندسی مکانیک به طرز عجیبی کم بود.بعدا فهمیدم امروز چهاردهمین روز مصاحبه اس و مهندسای مکانیک همشون روزهای قبل اومدن و فقط چند نفر از جمله من از بچه های مکانیک به عنوان ته دیگ باقی مونده بودیم.
بعد از تحویل دادن فرم مشخصات گفتن امروز بچه های مکانیک تعدادشون کمه و زود مصاحبه رو انجام میدیم که برن به کارشون برسن.من اولین نفر از بچه های مکانیک بودم که رفتم توی اتاق.دو نفر توی اتاق پشت یه میز نشسته بودن و یکیشون خیلی خیلی جوون مودبی بود.اون یکی خیلی رو مخ بود و معلوم بود سابقش هم بالاس و سوالای تقریبا وحشتناک سخت درسی و فنی ازم پرسید که میتونم بگم بدترین مصاحبه عمرم بود(کلا قبلا فقط یه مصاحبه رفتم) و شاید فقط به 30% سوالات پاسخ قابل قبولی دادم.خودم رو ریلکس و آروم نشون میدادم.مصاحبه فقط شفاهی نبود و ازم میخواست روی وایت بوردی که پشت سرم بود نمودار ، فرمول یا هر چیزی که ازم میخواستن رو ترسیم و تحلیل کنم.مصاحبم یه فاجعه تمام عیار بود.وقتی تموم شد گفت بیرون باشید تا همکارم راهنماییتون کنه.وقتی از اتاق اومدم بیرون میخواستم منفجر بشم.مطمئن بودم ریجِکت شدم.فقط میخواستم ابن پروسه لعنتی که اولین قدمش رو گند زده بودم ، سریع تر تموم بشه و نتیجه رو بهم بگن که برم ترمینال و زود برگردم شیراز.از اتاق که اومدم بیرون بچه ها ریختن دور و برم و ازم میپرسیدن که چطور بود و چی پرسید.گفتم بچه ها گند زدم بذارید چند لحظه تو حال خودم باشم ولی شما نگران نباشید.چند دقیقه صبر کنید الان بهتون توضیح میدم.
بعد از ۵ دقیقه زل زدن به زمین ، یکی از بچه های حراست اویکو که پروندم توی دستش بود صدا زد : آقای س
من اول فکر کردم نتیجه رو میخواد بهم بگه ولی منو برد به یه اتاق که پنج تا لپ تاپ روی میزش بود و من پشت یکی از لپ تاپ ها نشستم و دو تا آزمون روانشناسی ازم گرفتن.این آزمون های روانشناسی رو به نظرم خوب پاسخ دادم.مخصوصا آزمون اول خیلی خوب بود.(همین الان که داشتم این پست رو مینوشتم گوشیم زنگ خورد و یه خبر بهم دادند که چون خیلی ربطی به این پست نداره توی پست بعدی دربارش حرف میزنم)
ادامه...بعدش هم رفتم تو یه اتاق دیگه پیشِ یه روانشناس و سوالات زندگی و امید و افسردگی و خانوادگی و هوش و ... ازم پرسید.آدم خیلی خوبی بود.صمیمی باهاش صحبت کردم و یه شکلات هم برداشتم.بعدا که از بچه ها سوال کردم گفتن خیلی ها همون مرحله اول رد شدن و روانشناسی و اینا نرفتن.از یکی از مهندسای اویکو پرسیدم گفت ظاهرا یه اقلیت های مهمی باید داشت که به مرحله بعد رفت و کسایی که قبول میشن اولویت بندی میشن.ولی من با اون مصاحبه و گندی که زدم بعید میدونستم اقلیت ها رو کسب کرده باشم ولی خوب میگفتن به نسبت نیروی استخدامیشون زیاد هست و احتمالا یه نمره پایین قبولی بهم دادند.
ظهر با قاسم رفتیم ترمینال.همونجا جوج با نوشابه زدیم که خیلی هم چسبید و بعدش هم با اتوبوس برگشتیم شیراز.همین که من تا مرحله آخر مصاحبه رفته بودم خودش جای امیدواری بود و میتونست منو امیدوار به روزهای بهتر نگه داره...قاسم برخلاف من مصاحبه تخصصی و فنیش بهتر از مصاحبه روانشناسی و هوش بود ولی در کل احتمال قبولی قاسم خیلی بیشتر از من بود.
همسفر عزیزم ... قاسم جان مرسی به خاطر همه چیز...سفر خیلی خوبی بود...

  • Sa Saj

روزها پوچ تر از همیشه سپری میشن و کار من انتظار و انتظار و انتظار هست...فکر نمیکنم این انتظار سرانجامی داشته باشه...

امروز شیراز بارون زد ، نه خیلی زیاد ولی خوب بود...

ای بارون قشنگ ، این چرک ها و کثافت های زندگی رو پاک کن و یه جون تازه بهم بده...

آرزوهام داره کم کم فراموشم میشه...


  • Sa Saj

خیلی فیلم خوبی بود...

الان رگ رو گردنم باد کرده میخوام نارنجک به خودم ببندم و برم دبی توی برج خلیفه ، خودم و خلیفه و هر چی آدم عوضیه رو منفجر کنم...

خیلی منتقد داره و خیلی ها میگن فیلم هندی هست و اینا...ولی من خیلی دوستش داشتم.


  • Sa Saj