- ۰ نظر
- ۳۰ مهر ۹۷ ، ۰۷:۰۶
امروز خیلی به این فکر میکردم که یه چند روزی برم عسلویه و یه آب و هوایی تازه کنم.آلوده ترین شهر دنیا آخه جای آب و هوا تازه کردنه؟ :)))))))))))
میخوام تو پایان بیست و پنج سالگیم برم یه چند روزی عسلویه و پیش یکی از دوستام که اونجا شاغل هست بمونم.ظاهرا امروز عسلویه هم یه خورده بارون زده و هوا بهتر شده.شاید اونجا با کسی آشنا شدم که تونست حداقل یه دوره کارآموزی برام ترتیب بده ، شاید حتی یه کار معمولی پیدا کردم ولی در کل هدفم بیشتر اینه که محیط کار عسلویه رو ببینم و انگیزه پیدا کنم و بعدش که برگشتم بیست و شش سالگیم رو با مطالعه شبانه روزی برای قبول شدن توی آزمون های استخدامی و آزمون ارشد شروع کنم.فعلا دوستم گفته یکی دو روز صبر کن تا خودم بهت بگم که چه موقع بیای...جاتون خالی هوای شیراز عااااالی شده و هی داره بهتر میشه و من چقدر احمقم که میخوام این هوا رو ول کنم و برم عسلویه!!!
امروز با پسرعمم صادق و خانمش ریحانه رفتیم مجتمع ستاره فارس شیراز و یه شلوار جین خریدم.سعی کردم شلوار گشادتر بخرم که موقرتر باشه و واسه مصاحبه استخدامی هم معقول باشه . ریاکار هم خودتی :)
خوب خوب خوب...
امروز خیلی خوب بود.صبح دیر پا شدم ولی بعدش همه چیز آهسته و پیوسته و طبق روال پیش رفت.اگه همینجوری کارهام پیوسته باشه دیگه هیچی جلودارم نیست...
هیچ وقت فکر نمیکردم به سریال ترکی علاقه مند بشم(البته قبلا یه سریال خوب ترکی دیده بودم ولی نه تا قسمت آخرش).سریال ترکی Ezel به نظرم از بهترین سریال هایی هست که تا حالا دیدم.فعلا تا قسمت 10 بیشتر ندیدم ولی سعی میکنم هر روز یک قسمت ببینم.
خلاصه :
جوانی به نام عامر عاشق یه دختر میشه ولی بعد از مدتی دوستای عامر و همچنین معشوقش از اعتمادش سوء استفاده میکنن و ... در نهایت عامر میفته زندان و بعد از مدتی هم خبر مرگش در زندان توی روزنامه چاپ میشه در حالی که عامر زنده اس و حالا به فکر انتقام از عشق و دوست های قدیمی با چهره جدید و نامی جدید به نام ازل!
یه مدت پیش آزمون شرکت تابان انرژی پاسارگاد برگزار شده بود و من هم با آمادگی نصفه و نیمه امتحان داده بودم.شبی که از مصاحبه شرکت اویکو برای پالایشگاه ستاره خلیج فارس از بندرعباس برگشتم یه جورایی ته دلم خوشحال بود.دروغ چرا؟!از شهر بندرعباس خوشم اومد و با اینکه مصاحبم جالب نبود ولی یه چیزی اعماق دلم روشن بود.اون شب انگار یه بار سنگین از روی دوشم برداشته شده بود و دیگه نتیجش رو گذاشتم به عهده خدا...
فردای اون روز تا لنگ ظهر خواب بودم.وقتی بیدار شدم کمی چشم هام درد میکرد.هنوز صبحونه نخورده بودم که گوشیم زنگ خورد.یه آقای نیمه محترم که انگار عجله هم داشت گفت از شرکت تابان انرژی زنگ میزنم.شما آزمون کتبی قبول شدی و شنبه (پس فردای اون روز) بیا تهران واسه مصاحبه.
خیلی خوشحال شدم ولی خیلی برام سخت بود.بندرعباس رفت و برگشت با اتوبوس رفته بودم و حالا هم تا تهران باید با اتوبوس میرفتم و حتی وقتی تهران کارم تموم شد باید دوباره با اتوبوس برمیگشتم بوشهر...!پووووووف...کاش پول داشتم با هواپیما میرفتم...
صبح زود رسیدم تهران.نابود بودم و از خستگی چشمام باز نمیشد.من اصلا توی اتوبوس نمیتونم بخوابم.از ترمینال جنوب تهران مترو سوار شدم و ایستگاه میرداماد پیاده شدم.از اونجا هم نیم ساعت پیاده روی کردم و 8:30 روبروی در شرکت بودم.بچه ها در شرکت نشسته بودن و هنوز اجازه ورود بهشون نداده بودن.من لباس و سر و وضعم داغون بود و چند روز گذشته رو درست و حسابی نخوابیده بودم.یه بیمارستان خصوصی کودکان جلوی شرکت بود.من رفتم توی بیمارستان و توی دست شویی بیمارستان یه لباس بهتر پوشیدم و آب به سر و صورتم زدم و موهامو شونه کردم و نشستم روی یکی از صندلی های محوطه بیمارستان و جزوه ها و یادداشت هامو دوره کردم.
مصاحبه شرکت خیلی بد بود و سه تا آدم نچسب مصاحبه میگرفتن.قشنگ معلوم بود چه کسایی رو میخوان بگیرن.یه سری از بچه ها اونجا قسمت کانستراکشن کار میکردن که شرکت براشون بلیط رفت و برگشت گرفته بود.ما رو هم آورده بودن واسه مسخره بازی ظاهرا...
دست از پا درازتر برگشتم بوشهر...نزدیکای بوشهر توی اتوبوس خوابم برد و تبلت و شارژرم رو هم دزدیدن.میدونم هم کی دزدید.یه معتاد عوضی که همش به آقای راننده میگفت آقا واسه نماز حتما نگه دار!!!غم از دست دادن تبلت یه طرف ، اطلاعات مهمی هم که توش بود طرف دیگه...واقعا چه تایم و هزینه ای باید دوباره خرج کنم تا اون اطلاعات رو دوباره داشته باشم.
از اون روز که از تهران اومدم حال هیچ کاری رو ندارم...غمگین و افسرده فقط میخوابم.
اول اینکه خدا کنه معجزه بشه و همون شرکت اویکو بندرعباس قبول بشم.
دوم اینکه تهران حالمو به هم میزنه.چیزی به نام نظم و آرامش اونجا معنی نداره.فقط واسه کسایی خوبه که خیلی خرپول هستن.
سوم اینکه الان تنها نکته مثبتی که فهمیدم اینه که اگه درس بخونم میتونم توی آزمون های کتبی موفق باشم ولی باید خودم رو واسه مصاحبه هم آماده کنم.