یادداشت شماره سی و چهار : Metegol 2013
پنجشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۷، ۰۹:۴۲ ب.ظ
قرار بود امشب مهمون گیرم بیاد.از عصر تا الان داشتم تدارک میدیدم و درس خوندن رو رها کرده بودم.خدا رو شکر اومدنشون کنسل شد.حالا نمی دونم چرا سردرد دارم.وقتی دیدم اینا نمیان و حوصله درس خوندن هم ندارم گفتم یه انیمیشن ببینم.
انیمیشن Metegol رو خیلی وقت بود می خواستم ببینم اما فرصت نمیشد که امشب از موقعیت استفاده کردم و دیدم.یه چیز خیلی مهمه و اون باور هست.اگه به کار و هدفی که دارید باور داشته باشید حتما موفق میشید.ممکنه به اون هدف نرسید ولی شک نکنید که موفق میشید.موفقیت الزاما رسیدن به هدف نیست و گاهی پیمودن مسیر خودش یه نوع موفقیته.
این روزها خیلی بیشتر حسرت گذشته رو میخورم.دبیرستان و دانشگاه و همچنین سربازی توی زندگی من سال هایی بودند که فقط طی شدند.راستش یه چیزی که فصلش گذشت دیگه جبرانش خیلی سخته.من گذشتم رو با بی تجربگی از دست دادم.معمولا انتخاب هام همه اشتباه بودند.حتی در انتخاب دوست هم خیلی موفق نبودم.خدا رو شکر که سجاد هست.صادق هم که همیشه از بچگی با هم بودیم رو هم دارم ، اما این روزها عمدا ازشون دوری میکنم.یه جور خود آزاریه.البته از سجاد کیلومترها دورم.من چند تا مسئله حل نشده شخصی دارم که باید تنهایی حلشون کنم و دوباره زود به دنیای عادی برگردم.
چقدر سر درد دارم...فکر نکنم امشب بتونم چیز زیادی بخونم...
شبتون بخیر...
- ۹۷/۰۹/۰۱