یادداشت شماره شش : خستگی
این روزها فقط دلم می خواد بخوابم.یعنی واقعا هم خوابم میاد.از جهتی هم دوست دارم فعال باشم ولی چون سرگردون هستم نمیدونم چی کار کنم.واسه شغل هم که دیگه واقعا نمیدونم چی کار کنم.با یه بنده خدای تقریبا کله گنده آشنا شدم و ازم یه چیزایی پرسید.ظاهرا که دوست داشت واسش کار کنم.بهم گفت اگه برای پروژه مشکلی پیش نیومد اواسط شهریور ماه یا کمی زودتر یا دیرتر یه شرکت پیمانکاری به چند تا مهندس مکانیک و عمران نیاز داره و من تو رو معرفی می کنم که بیای و مشغول به کار بشی...از این قول ها قبلا زیاد شنیدم که البته این قوی ترینش بود.راستش در حال حاضر نه حرفا و قول های افراد و نه آزمون های استخدامی دیگه برام جذابیتی نداره چون تا الان برام نتیجه ای نداشته ، اما ته دلم یه امیدی هست که شاید اگه این امید خاموش بشه برام بهتر باشه.شاید دارم تو همین باتلاقِ امید دست و پا میزنم اما شاید باتلاق نباشه و همین امید منو به جایی که مد نظرمه برسونه.
چند تا کتاب از فروشگاه اینترنتی من و کتاب خریدم که هنوز به دستم نرسیده.خیلی فروشگاه افتضاحی هست.نه ایمیل جواب میدن و نه گوشیشون رو برمیدارن.فقط سایتشون خوشگله.همین و بس و به نظرم اگه اسمشو میذاشت کتاب و من بهتر بود...بعد از 10 تا ایمیل که براشون فرستادم برام نوشته در صف ارسال قرار داره (از این فروشگاه خرید نکنید : من و کتاب)
واسه یه شرکت پیمانکاری مربوط به ایستگاه تقویت فشار گاز هم اطلاعاتمو فرستادم و چند روز دیگه آزمونش برگزار میشه اما متأسفانه اینا هم تلفنشون رو برنمیدارن و من الان نمیدونم اطلاعاتم به دستشون رسیده یا نه.یعنی یه جورایی باید هشت روز واسه چیزی که نمیدونم من جزئی از اون هستم یا نه ، مطالعه و تلاش کنم.
به قول استاد : یکی به دادم برسه واویلا :)
- ۹۷/۰۵/۰۲